پیشینۀ حکومت یهودی
حکومت یهودی: رژیم صهیونیستی بر پایۀ ادعای تشکیل کشور برای قوم یهود شکل گرفته و همواره سعی کرده است ایدئولوژی سیاسی خود را اینگونه مشروعیت ببخشد. به همین دلیل شناخت پیشینۀ حکومتداری در قوم یهود حائز اهمیت است. برای مطالعۀ دقیق پیرامون این مسئله چارهای نیست جز مراجعه به کتابهای مذهبی و تاریخی یهود تا شرح آن به دست آید.
مراجعه به تاریخ قوم یهود نشان میدهد که از زمان بردگی بنیاسرائیل در مصر یک نظام اجتماعی نسبتاً منسجم در میان این قوم شکل میگیرد که اوج بروز آن در دورۀ موسوم به «عصر داوران» دیده میشود؛ دورهای که بنیاسرائیل تحت ولایت یوشع بن نون به سرزمین فلسطین وارد میشوند و هرکدام در سرزمینهایی مستقر میشوند. عصر داوران با درگذشت یوشع نبی آغاز میشود، اما در این عصر بنیاسرائیل به چیزی فراتر از یک نظام اجتماعی نرسیدهاند، حکومت مرکزی و حاکم قدرتمند ندارند و هیچ قانونی در میان آنها حکمفرما نیست.
حکومت متحد اسرائیل
مراجعه به تاریخ یهود نشان میدهد که نخستین نظام سیاسی بنیاسرائیل از زمان شموئل نبی پدیدار شد. دوازده سبط بنیاسرائیل در کنار یکدیگر، حکومتی در سرزمین کنعان ایجاد کردند. این حکومت که حدوداً صد سال (۱۰۳۰ قبل از میلاد تا ۹۲۸ میلاد) ادامه داشت با درگذشت سلیمان نبی به پایان رسید.
آنچه کتابهای دینی یهود در باب پیدایش این حکومت نقل میکند، علت اصلی شکلگیری آن را سرخوردگی قبایل بنیاسرائیل از شیوۀ حکمرانی «داوران» ذکر میکند. این مسئله سبب شد تا بنیاسرائیل از پیامبر زمان خود، «شموئل نبی» تقاضا کنند تا همانند سایر اقوام مجاور با انتخاب یک پادشاه حکومتی تشکیل دهند. ازاینرو خداوند فردی به نام «شائول» را به پادشاهی آنها برگزید، که توانست با متحد کردن اسباط بنیاسرائیل، با اقوام مجاور وارد جنگ شود.
در آن روزگار بنیاسرائیل با اقوام و قبایل اطراف هم روابط چندان مناسبی نداشت. اصلیترین دشمن خارجی بنیاسرائیل در آن دوران، «عمالیق» بودند که در جنوبغربی و در صحرای «نگو» میزیستند. فلسطینیها همسایۀ دیگر بنیاسرائیل بودند که در سواحل دریای مدیترانه سکونت داشتند. بنیاسرائیل با دیگر همسایگانشان (نظیر آرام دمشق در شمالشرقی، عمونیها و موآویها در شرق و ادومیها در جنوبشرقی) نیز درگیر بودند که نتیجهاش جنگ نظامی با آنها بود.
شائول توانسته بود پس از به حکومت رسیدن بنیاسرائیل را متحد کند و علیه همسایگان وارد جنگ شود، اما سرانجام در جنگ با عمالیقیها کشته شد. پس از کشته شدن شائول، پسرش[1] بر بنیاسرائیل حکومت کرد، اما سبط یهودا از آنها جدا شدند و حکومت آن به داوود نبی رسید. این دودستگی هفت سال طول کشید، تا اینکه با کشته شدن پسر شائول، داوود نبی حکومت بر همۀ اسباط بنیاسرائیل را عهدهدار شد و دوباره بنیاسرائیل را متحد کرد. وی توانست ثبات را به بنیاسرائیل بازگرداند و ضمن عقب راندن دشمنان خارجی، اورشلیم را بهعنوان یک شهر مقدس متعلق به همۀ اسباط بنیاسرائیل دانست و دستور داد تابوت عهد را بدانجا منتقل کنند.
بررسی این حکومت نشان میدهد که احتمالاً یک حکومت محلی با نظام قبیلهای بوده که مناطقی در اطراف «دریای نمک» و دریای مدیترانه را در بر میگرفته است. لذا باید گفت نام پادشاهی شاید چندان برای این حکومت مناسب نباشد.
پادشاهی اسرائیل و پادشاهی یهودا
پس از درگذشت سلیمان نبی، پسر او رحَبعام به حکومت رسید. در زمان او به دلیل مالیاتهای سنگینی که بر مردم وضع شده بود نارضایتیهایی پدید آمدند که منجر به تفرقه در پادشاهی اسرائیل شد. دو قبیلۀ جنوبی (یهودا و بنیامین) حکومتی مستقل تشکیل دادند و آن را پادشاهی یهودا نامیدند. ده قبیلۀ شمالی نیز باهم متحد شدند و پادشاهی اسرائیل را ایجاد کردند و مقر حکومت را در شهر نابلس قرار دادند.
مقر حکومت پادشاهی یهودا در اورشلیم بود که معبد مقدس هم در همانجا ساخته شده بود. در این دورۀ فترت، حکومت منسجمی در یهودا وجود نداشت و قدرتهای خارجی نظیر مصریان و اشوریها نسبتاً سلطۀ خود را اعمال میداشتند. با نابودی معبد اول، حکومت یهودا نیز به پایان رسید.
اندیشۀ سیاسی دین یهود
در دیدگاه یهودی، عالیترین قانون همان تورات است که همۀ آحاد بنیاسرائیل (پادشاه و مردم) ملزم به رعایت آن هستند. در این رابطه در تورات میخوانیم: «(این تورات) همراه وی (پادشاه) باشد، و تمام ایام عمرش آن را مطالعه كند، تا اینكه بیاموزد كه از خداوند خالقش بترسد و مواظب باشد تمام مطالب این تورات و این قانونها را اجرا كند، تا دلش بر برادرانش مغرور نشود و از این فرمان به راست یا چپ منحرف نشود. تا اینكه (وی) و پسرانش در میان (قوم) اسرائیل در (دورۀ) پادشاهیاش عمر طولانی داشته باشند» (دواریم، فصل 17، فرازهای 19 و 20). بر همین اساس علمای یهود اعتقاد دارند محور اصلی حکومت یهودی را تورات تشکیل میدهد.
قاطبۀ علمای یهودی برای تعیین مطلوبترین شکل حکومت از دیدگاه یهودیت، حکمرانی پادشاه بر قوم بنیاسرائیل را مطرح میکنند و در این نظر خود به این آیه از تورات استناد میکنند: «هرگاه به سرزمینی كه خداوند خالقت به تو میدهد وارد شوی و آن را به ارث بری و در آن ساكن گردی و بگویی: مانند تمام قومهایی كه در اطرافم هستند بر خود پادشاهی منصوب كنم، حتماً پادشاهی را منصوب كن كه خداوند خالقت انتخاب كند. از بین برادران یهودی تو پادشاهی برای خویش تعیین نما. نمیتوانی مردی بیگانه را كه از برادران یهودی تو نیست برای خود پادشاه تعیین كنی.» همانطور که از این فراز از تورات مشخص میشود، از دید تورات، پادشاه حاکم بر قوم یهود حتماً باید از بنیاسرائیل باشد.
ذکر این نکته بهاختصار خالی از لطف نیست که علمای یهود در خصوص این مسئله چند نظر دارند: عدهای (همچون هارامبام) معتقد هستند که انتخاب پادشاه امری واجب بر قوم یهود است. عدهای دیگر (نظیر ربی سعدیا گائون) قائل به این هستند که برگزیدن پادشاه اختیاری است که به قوم یهود واگذار شده است. برخی علمای متأخر یهودی این نظریه را مطرح کردهاند که در غیاب پادشاه، قوم یهود میتواند رهبری خود را به هر فردی واگذار نماید و از این طریق ایجاد حکومت دمکراتیک را با شریعت یهود پیوند میدهند.
از این گذشته، به عقیدۀ علمای یهود، مسئولیتهایی نظیر فرماندهی ارتش، مجازات مجرمان، بسط فرامین الهی و تعیین قاضی شرع بر عهدۀ پادشاه یهودی نهاده شده است.
شریعت یهود قائل به این است که قضاوت هم بر عهدۀ علمای مذهبی یهودی است؛ همانگونه که «سَنهِدرین» در ادوار گذشته این وظیفه را عهدهدار بوده است. بر همین اساس یهودیت مذهبی معتقد است قوۀ قضائیه در حکومت یهودی باید بر اساس شریعت یهود اداره شود و توسط قضاتی که علوم دینی یهودی را بهخوبی فراگرفتهاند.
جمع بندی
این مقاله برداشتی از کتاب جغرافیای سیاسی اسرائیل است که درسگفتارهای سهیل کثیری نژاد در موسسه طلوع حق توسط نشر معارف جمع آوری شده است. شما می توانید این کتاب را از فروشگاه طلوع حق خریداری کنید. همچنین برای آموزش زبان عبری و مطالعه مقالات زبان اصلی می توانید آموزش عبری را در سایت آکادمی زبان طلوع حق آموزش ببینیند.